سرگرمی

ساخت قهرمان

ساخت قهرمان

در سال 1983، سالی که اینترنت متولد شد، هوندا پدرم را برای آخرین جلسه به ژاپن دعوت کرد. آن سال بود که دولت هند جوینت ونچر در بخش دو چرخ را، همانطور که پدرم پیش بینی کرده بود، مجاز کرد. پیش نویس توافق نامه ها در مورد سرمایه گذاری مشترک پیشنهادی قبلا رد و بدل شده بود. برادران بزرگتر من، رامان و پاوان، از همان ابتدا، درست از مرحله مذاکره، به طور فعال در پروژه مشارکت داشتند.

یک تیم سه نفره به رهبری پدرم به توکیو رفتند. برادر بزرگم، رامان و آمیت چاتورودی، او را همراهی کردند. آمیت در توصیف این سفر می‌گوید: “رامانجی، بری‌موهانجی و من در اکتبر 1983 به ژاپن رفتیم. رامانجی مایل بود من بروم، اگرچه رئیس ساب کمی مردد بود، اما او با دیدگاه رامانجی همراه بود.”

<دقیقا در ساعت 2:30 بعد از ظهر روز بعد، تیم Hero مقابل نمایندگان هوندا روی میز نشست. به طور همزمان، خانواده در اتاق کنفرانس در دفتر مرکزی خود در لودیانا گرد هم آمدند. ارتباطات از راه دور در هند به حدی بهبود یافته بود که می‌توانستند رویدادها را از فاصله 5850 مایلی رصد کنند.

هندا یک شگفتی در انتظارش بود. آنها به تیم Hero گفتند که برای یک سرمایه گذاری مشترک در موتور سیکلت آماده هستند. در همان زمان، آنها همچنین با گروه Firodia برای تولید اسکوتر وارد یک سرمایه گذاری مشترک خواهند شد. آرواره های تیم قهرمان افتاد. آنها آمده بودند تا در مورد یک سرمایه گذاری برای اسکوتر بحث کنند، اما اکنون موتور سیکلت به آنها پیشنهاد می شود! پدرم چند لحظه مبهوت کننده به نمایندگان هوندا خیره شد. سپس سرش را برگرداند و به رامان نگاه کرد، رامان که انگار از این خبر حیرت انگیز بی تاثیر نبود، آشفته به نظر می رسید. او چشم پدرش را جلب کرد و تقریباً به‌طور نامحسوس سرش را به سمت در متمایل کرد.

پدرم پیام را دریافت کرد و از ژاپنی‌ها درخواست کرد که آنها را معذور کنند تا بتوانند در مورد موضوع صحبت کنند. تیم قهرمان از اتاق خارج شد. آنها به زمان نیاز داشتند تا پیامدهای پیشنهاد هوندا را درک کنند. پدرم با خانواده در لودیانا تماس گرفت که می‌دانست با نگرانی منتظر تلفن خواهند بود. آنها گیج شده بودند. چگونه می توانیم موتور سیکلت تولید کنیم؟ عمو ام پراکاش مشاهده کرد که مردم هند اسکوتر می خواهند.

این منطقه ناشناخته بود. آنها هیچ ایده ای نداشتند که آیا موتورسیکلت ها پتانسیل عمده ای در بازار دارند یا خیر. پس از گفتگوهای طولانی تلفنی در تمام طول بعد از ظهر و اوایل عصر، آنها به تصمیمی نزدیکتر نبودند. در این مرحله، غرایز پدرم تسخیر شد. او می‌دانست که اشتهای خانواده برای ریسک محدود است، اما اگر می‌خواست با هوندا همکاری کند، زمان آن رسیده بود که یک جهش ایمانی دیگر انجام دهد. او با القای هر چه بیشتر اعتماد به نفس در صدای خود، اعلام کرد: بیایید این کار را انجام دهیم. دخی جایگی. چرخه aur moped banayi hai, yeh bhi bana lenge‘ (هر اتفاقی بیفتد، خواهیم دید. ما دوچرخه و موتور سیکلت ساخته ایم، این را نیز مدیریت خواهیم کرد).

تصمیم گرفته شد. این یک نقطه عطف دیگر برای گروه قهرمان بود. خانواده در حال حاضر متعهد بودند، هر چه ممکن است. این یک سرمایه‌گذاری بزرگ برای شرکتی به بزرگی Hero بود، اما آن‌ها این کار را انجام دادند.

هوندا تصمیم خود را توضیح داد. تیم‌های آنها تحت تأثیر توانایی مهندسی Hero قرار گرفته بودند و تصمیم گرفتند با گروه شریک شوند زیرا مقیاس را می‌دیدند. بله، این یک بازار ناشناخته برای هوندا بود. اما با داشتن یک شریک قوی، آنها متقاعد شده بودند که موتورسیکلت هایشان می تواند در هند اثرگذار باشد. هیچ یک از بازیگران موجود، گرچه باید اذعان داشت که برندهای قدرتمندی هستند، نمی توانند ترکیبی از کیفیت، صرفه جویی، مصرف سوخت، شبکه توزیع و خدمات پس از فروش را که یک هیرو هوندا JV به طور بالقوه می تواند به دست آورد، به رخ بکشد. افزایش سریع جمعیت هند با رشد تصاعدی تقاضا همراه بود. اگر هیرو جهشی از ایمان داشت، هوندا هم همینطور بود.

در سر میز مذاکره، پدرم – با وجود شخصیت خوش‌نفس و خوشایند او – مشتری سرسختی بود. او روی جزئیات خرد تمرکز کرد. آمیت بعداً اظهار داشت که معتقد است رویکرد گرانول عمدی بوده است. پدرم عمیقاً آگاه بود که هیرو در آستانه یک فرصت بزرگ است. در همان زمان، او می خواست اطمینان حاصل کند که هوندا با مزایای اضافی به دلیل قامت ممتازش کنار نمی رود. آمیت به یاد می آورد که او و رامان باید او را متقاعد می کردند که سطحی از دادن و گرفتن ضروری است. آنها خواستار استراحت می‌شدند و بحث‌های آتش سریع را به زبان‌های هندی و پنجابی برگزار می‌کردند.

هندا ابتدا یک CD 90 را ارائه کرد که پس از آن در پاکستان و چند بازار دیگر آسیایی بسیار محبوب بود، با این فرض که هندوستان بازار مشابه بود اما پدرم اصرار داشت که یک چهارچوب بزرگتر و یک صندلی بزرگتر، تا دو نفر راحت بنشینند و با خیال راحت سوار شوند. ایده موتورسیکلت به عنوان یک وسیله نقلیه تک سرنشین، در مقایسه با اسکوتر که وسیله ای برای دو نفر بود، باید تغییر می کرد. او همچنین یک نگهبان ساری می‌خواست، زیرا تصور می‌کرد که زنانی که در حال نشستن هستند. او به هوندا گفت که سی‌دی 100 را می‌خواهد.

او همچنین بر مصرف سوخت پافشاری می‌کرد: خودرو باید 100 کیلومتر را به لیتر برساند. مشاجره طولانی در گرفت. ژاپنی ها معتقد بودند که برای یک موتور 100 سی سی غیرممکن است که 100 کیلومتر در لیتر (کیلومتر) سرعت دهد، در بهترین حالت آنها می توانند 65 کیلومتر در لیتر را مدیریت کنند.

پدرم به تفنگ هایش چسبیده بود. تیم های مهندسی و تحقیق و توسعه احضار شدند و در نهایت، پس از کش و قوس های فراوان، آنها بر سر 80 کیلومتر درپیلوت به خطر افتادند!

پدرم را به روش های دیگری نیز تحت تعقیب قرار دادند. او بر غذاهای گیاهی هندی اصرار داشت که به این معنی بود که مقامات هوندا باید رستوران های هندی را پیدا می کردند. او چای با شیرخشک را دوست نداشت، بنابراین باید شیر تازه تهیه می شد. آمیت می‌گوید که بعداً متوجه شد که این حرکات تاکتیکی بوده است: «سرسختی او احترام زیادی را از سوی ژاپنی‌ها به همراه داشت. من در جریان اسکورت JV با ژاپنی ها مذاکره کرده بودم، اما ندیده بودم که آنها به اندازه ای که برای رئیس ساب یا لال ساب (به عنوان پدرم شناخته می شد) برای هندی ها احترام قائل شوند … آنها تصور کرده بودند که او نیروی محرکه است. قهرمان و می تواند به آنها کمک کند تا در هند موفق شوند.’

حتما بخوانید : چای شیری و ودکا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا